دل نوشته اي از مادر قهرمان امير ارشد كه براي پسرش
مي خواند :
برای پسر مبارزم . امیر ارشد تاج میر
نفسم را توی سینه حبس می کنم .
می خواهم بدانم چقدر می توانم تحمل کنم و نفس نکشم
چند دقیقه ؟
نه نمی شود . پر پر می زنم . هوا می خواهم .
تو چگونه تحمل کردی ؟
چقدر طاقت آوردی ؟
ریه ات را له کردند . بدون ریه مگر می شود نفس کشید
؟
دل نوشته اي از مادرامير ارشد اين شيرزن قهرمان
كه به وجود او همه ما افتخار ميكنيم
حنجره ات را له کردند . چگونه فریاد کشیدی ؟
برای دردهای که کشیدی بمیرم .
چقدر پر پر زدی ؟ چقدر عذاب کشیدی ؟
می دانم به تو حتی فرصت نگاه کردن به خورشید را
ندادند .
از عذاب بی نفسی مردی
...........
وای نفسم بند آمد . نه از حبس کردن توی سینه . که
از دردی که تو کشیدی .
بیا نفسهایم برای تو . ریه ام . قلبم . حنجره ام
برای تو .
نفس بکش . فریاد بزن . اگر خدایی هست صدایش کن.
من نمی توانم . نمی توانم . حنجره ام زخمی ست .
ریه ام له شده و ریتم قلبم کند کند است.
درد دارم . درد دارم . درد دارم .
ای همه درمانم تو .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر